این خانوم خوشگل اسمش دوبی هس. یه ماه پیش آوردنش تا وقتی بزرگ شد #سگ نگهبان کارخونه بشه. اما چند روز بعد علائم #دیستمپر داشت و اسهال و استفراغ و مشکلات شدید تنفسی و چهار روزم بود که لب به غذا نزده بود. وقتی بردیمش دکتر دوتا گزینه داد یا خلاصش کنیم یا با کلی هزینه و مراقبت، پنج درصد #امید داشته باشیم که زنده بمونه. خرجش رو صاحبش به عهده گرفت و پرستاریش رو من. سه روز بعد کارخونه آتیش میگیره و این کوچولو میاد بیرون و اونقدر پارس میکنه تا همسایه ها میفهمن و تقریبا نیم متر مونده تا آتیش به کپسول گاز و بشکه های تینر برسه، خاموشش میکنن. دوبی، بیست روزِ خیلی سخت رو گذروند روزی دوازده تا آمپول و سرم میخورد تازه پرستارشم که من باشم ناوارد بودم و دردش میومد البته بعدش با یه تشویقی خوشمزه باهم آشتی میکردیم. چون یه سگ دیگه داشتم که نباید بهش سرایت میکرد، تو خونه قرنطینه شده بود با من سر کار هم میومد گاهی وقتا تو دفتر کارم گاهی وقتا پشت بوم دفتر گاهی وقتا تو کارخونه و … اینروزا حالش خیلی خوبه فقط یکم سرفه میکنه که اونم تا چند وقت دیگه خوب میشه. https://www.instagram.com/p/Brq2zqkhpAl/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=5706681ytpw3
top of page
bottom of page
Comments